گم می شوند کوچه به کوچه شهیدها

بسم الله

یک غزل تازه و دست نخورده :


مرزی نمانده بیـن عزاها و عیـدها

نابـودی است سهم تمام امیـدها

در عصر رسم نقشه ی از نیل تا فرات

در عصر شوم حرمله ها و یـزیـدها

در فصـل انزوای غم انگیـز سـروها

افتاده باغ سبز جهان دست بیدها

سرها به نیزه رفته و در چرخش اند باز

تسبـیـح های بی ثمر بـوسعیـد ها

در فصـل روزمـرگی شهـر کـوچکـم

گم می شوند کوچه به کوچه شهیدها

خالی مبـاد دفـترتان از خروش و موج

طوفان به پا کنید غزل ها ! سپیدها !



لینک این غزلم در سایت ادب فارسی:


ادب فارسی - مرزی نمانده بین عزاها و عیدها



به یاد عملیات کربلای 4


بسم الله


از زخم شناسنامه دارند هنوز

در مسجد خون اقامه دارند هنوز

آنان همه از تبار باران بودند

رفتند ولی ادامه دارند هنوز...

(( هادی فردوسی))


در سالگرد عملیات کربلای 4 و شهادت عموی شهیدم "سید مرتضی شفیعی" ترجیح دادم با وصیت نامه این شهید بزرگوار و همچنین نامه ی پدر این شهید که پس از 15 سال از شهادت فرزندش(سال 1380 هـ.ش) خطاب به او نوشته است این صفحه را به روز کنم.

برای خواندن هر دو به ادامه مطلب بروید.


ادامه نوشته