ما غوره ایم و مست که انگورمان کنی!
بسم الله
حرف نزدن هایم از کم حرفی نیست، فقط حرفی برای گفتن ندارم!
اوقات زندگی ز فسردن به باد رفت
بر گریه ات اگر نبُوَد دسترس بخند. (بیدل)
گرچه شاید امشب کمی دیر باشد برای گذاشتن این غزل اما.....
"سیّدی! لعلّکَ عن بابکَ طَرَدتَنی و عَن خِدمَتکَ نَحّیتَنی...."
(فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی)
شاید ز بزم آینه ها دورمان کنی
تا در خمار فاصله مخمورمان کنی
یک چلّه جوشش است ز انگور تا شراب
ما غوره ایم و مست که انگورمان کنی
فریاد بعد مرگ به جایی نمیرسد
تا زنده ایم کاش که در گورمان کنی
در آتشیم از تب عشقت چه باک اگر
در آتش محاکمه محصورمان کنی
با آبروی ریخته باید چه کار کرد؟!
گیرم که از مواخذه معذورمان کنی
بی شک به دور از کرم توست، ماه من!
از چارده ستاره شبی دورمان کنی!
شهریور 1389
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۸۹/۰۶/۱۹ ساعت 3:21 توسط سید محمد مهدی شفیعی
|
سید محمد مهدی شفیعی