نعش غروبم صبحدم بر دوش خواهد رفت...
پیوست (14/12/89) :
1- این روزها از همیشه بی شعرترم.
2- با دوست عزیزی همسفر بودم، و با دوستان عزیزی همنشین؛ اوقات خوشی بود.
سلام
به برادرم مرتضی حیدری آل کثیر
_ که او هم در غربت این خاک ریشه دوانده است _
نعش غروبم صبحدم بر دوش خواهد رفت
تنهایی ام آغـوش در آغـوش خواهد رفت
یک بند من، یک بند تو، یک بند هم باران
ترکیـب بند تازه ای از هـوش خواهد رفت
انـدوه نیـما، شـور حافـظ، سکر مـولانـا
هوش از سر شیراز و بلخ و یوش خواهد رفت
ای عشق اگر جاری نباشی در رگ این شهر
کارون سوی دریاچه ای خاموش خواهد رفت
پیوند خورده ریشه مان در غربت این خاک
انـدوهمان آغـوش در آغـوش خواهد رفت
تصـنیـف چشـمان تو را آرام می خـوانم
آوازه ی آواز من تا شوش خواهد رفت...
سید محمد مهدی شفیعی