بی عنوان!
بسم الله
این دفعه نه از غزل خبری هست، نه از رباعی و نه حتی از متن ادبی و... .
فقط یه حرف دل:
هیچوقت دوست نداشته ام که به آدمها از بالا نگاه کنم.
باز صد رحمت به بعضی ها که اول به یه جایی میرسند، بعد عصا رو قورت میدن و به همه از چشم بالاتری و برتری نگاه میکنند. بعضی ها که غوره نشده مویز میشن!!!!
همیشه این داستان موسی(ع) رو خیلی دوست داشته ام. خدا بهش گفت: برو یکی رو پیدا کن که از تو پایین تر و پست تر باشه. گشت و گشت و گشت تا به یه سگ بیمار درب و داغون رسید و.............
تازه موسی(ع) پیامبر خدا بود و به مقام کلیم اللهی رسیده بود.
نه یه کارمند که به پست تازه ای رسیده.
نه یه طلبه که چهار نفر دورش رو گرفتن.
نه یه شاعر که دو تا کتاب چاپ کرده.
نه یه وبلاگ نویس که امار بازدیدش و تعداد نظراتش چشم بقیه رو در میاره و خودشو خفه کرده.
نه یه بچه شهری که از بوی تن دهاتی ها بدش میاد.
و قس علی هذا......
به قول ادیب صابر:
....
ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا کف نشیند، قعر دریا گوهر است
شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟!
کاکل از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد
زلف از افتادگی قابل به مشک و عنبر است!
......
شما از طبقه چندم آپارتمان نگاهتون به زمینی ها نگاه میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امیدوارم کسی رو به فکر فرو برده باشه این چند خط بی سر و ته!
چرا چون آبله بر خود نبالم؟!
سری در زیر پایی کرده ام طرح! (بیدل)
والسلام و التمام
پ.ن 1 : این مطلب ممکنه هر لحظه از لیست مطالبم پاک بشه.
پ.ن 2 (مهم!) : هرکسی که بخواد میتونه این مطلب رو به خودش بگیره.
پ.ن 3 : انشاالله خداوند غرور و حسد رو نصیب هیچکس نکنه که از هر سرطانی بد تره و لاعلاج تر.
پ.ن 4 : برا این مطلب هیچکس رو دعوت نکرده ام و نخواهم کرد تا به کسی بر نخوره؛ اما از اونجایی که بعضی از ماها لازمه با یه تلنگر کوچیک به خودمون بیاییم "پ.ن 2 " رو با قید "مهم!" نوشتم.
پیوست 1 : سری بزنید به این سوال کوتاه: http://kouchakzadeh.blogfa.com/post-55.aspx
سید محمد مهدی شفیعی